دلت زودتر از تو می دود و دستت را رها می کند.
لبانت تکان می خورد و زبانت لب می گشاید، و آرام آرام زمزمه می کند"اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ " و تو هم با او همنوا می شوی "صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ " و به دنبال دلت می آیی.
قدم هایت تند تر و تندتر می شود..." فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ" یکی سراغ چاه عریضه را از تو می گیرد. می گویی: عریضه ات را به قلم دلت بنویس.
اما می بینی اینجا همه چیز و همه کس عریضه نویس شده اند.... وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً
و قلم دلت می نویسد...حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا چشمانت از همه دلگیر تر است عریضه اش انگار مانده است روی همان خط اول: عَزیزٌ عَلیَّ اَن اَری الَخَلقَ و لا تُریَ
چه سخت است بر من که همه را ببینم و تو را نبینم.
و باز اشکش جاری می شود.
.................
پی نوشت1: عریضه نامه است که برای امام زمان (عج) می نویسند و آن را در چاهی نزدیک مسجد جمکران می اندازند
پی نوشت 2: امروز مسجد جمکران دعاگوی همه دوستان بودم